عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وب نوشت من و آدرس avaa1994.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 36348
تعداد مطالب : 37
تعداد نظرات : 53
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

:: کل مطالب : 37
:: کل نظرات : 53

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 19
:: باردید دیروز : 11
:: بازدید هفته : 19
:: بازدید ماه : 64
:: بازدید سال : 324
:: بازدید کلی : 36348

RSS

Powered By
loxblog.Com

الکی

روزانه!!!!
یک شنبه 29 بهمن 1391 ساعت 21:39 | بازدید : 271 | نوشته ‌شده به دست avaa | ( نظرات )

 

  دخترا چند نوع داداش دارن؟؟     

   1. داداش اینترنتی تا هروقت خواستن أکانت مجانی بگیرن و بدون وجدان درد أدلیستشونو پر از داداشای رنگ و وارنگ کنن. 

2.      داداش خر زور تا در موقع لزوم حال بعضی ها رو بگیرن. 

3.      داداش خوش تیپ و پولدار تا به دوستاش بگه این بی إف أمه.  

4.      داداش خرخون تا موقع امتحان براش تقلب بنویسه.   

5.      داداشی که چشه دیدنشو ندارن(همون داداش واقعی خودشه).

 

 

 

فرزند پسر

از اینکه پسردار شده بود افتخارمیکرد و اعتقاد داشت این پسره که نام خاندانش را زنده نگه میداره.

 سالها بعد وقتی که درگذشت پسر بلافاصله نام خانوادگیش را تغییر داد.

 زندگی حکایت مرد یخ فروشی است که وقتی از او پرسیدن همه را فروختی؟

 گفت:نفروخختم،تمام شد.

 

عشق چیست؟

3ثانیه نگاه

3دقه خنده

3ساعت صفا

3روز آشنایی

3هفته وفاداری

3ماه بی قراری

3سال انتظار

30 سال پشیمانی

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دختر کبریت فروش
پنج شنبه 29 بهمن 1391 ساعت 21:36 | بازدید : 474 | نوشته ‌شده به دست avaa | ( نظرات )

 

بعد از سالها دخترک کبریت فروش را دیدم، گفتم:

"کبریت هایت کو؟؟؟؟  میخواهم این سرزمین را به آتش بکشم."

خنده ای تلخ کرد و گفت:

"کبریت هایم را نخریدن سالهاست که خودم را می فروشم."


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
لیلی و مجنون
شنبه 29 بهمن 1391 ساعت 20:20 | بازدید : 308 | نوشته ‌شده به دست avaa | ( نظرات )

ليلي و مجنون

 

ديد مجنون دختري مست و ملنگ

 در خيابان با جواناني مشنگ

 خوب دقت كرد در سيماي او

 ديد ان دختر بود ليلاي او

با دلي پر درد گفتا اينچنين

حرف ها دارم بيا پيشم بشين

 من شنيدم تازگي چت ميكني

با جواناني اهل تربت مي كني

نامه هاي عاشقانه مي دهي

با ايميل از توي خانه مي دهي

 عصرها اطراف ميدان ونك

 مي پلاسي با جوانان ونك

 موي صاف خود مجعد مي كني

با رپي ها رفت و امد مي كني

 بيني خود را نمودي چون مويز

 جاي لطفا نيز مي گويي پليز

 خرمن مو را چرا آتش زدي

 زير أبرو را چرا اتش زدي

 چشم قيس عامري روشن شده 

 دختري چون تو مثال زن شده

 دامن چين چين گلدارت چه شد

صورت همچون گل نارت چه شد

 ابروي همچون هلالت هم پريد

آن دل صاف و زلالت هم پريد

قلب تو چون آينه شفاف بود

 كي در ان يك ذره شين و كاف بود

ديگر ان ليلاي سابق نيستي

 مثل سابق صاف و عاشق نيستي

قبلنا عشق تو صاف و ساده بود

 مهر مجنون در دلت افتاده بود

تو مرا بهر خودم مي خواستي

طعنه ها كي مي زدي از كاستي  

 زهره ماري هم كه گويا خورده اي

آبروي هرچه دختر برده اي

رو به مجنون كرد ليلا گفت هان

سوره ي ياسين در گوشم نخوان

 تو چه داري كه شوم من چاكرت؟

مثل قبلاها شوم اسپانسرت

 خانه داري؟ نه اتول؟ نه پس بمير

يا برو ديوانه اي ديگر بگير

ريش و پشم تو رسيده روي ناف

 هستي از عقل و درايت هم معاف

 آن طرف اما جوان و خشكل است

 بچه پولدار است اگرچه كه ول است

 او سمندي زير پا دارد ولي

 تو به زحمت صاحب اسب شكي

 خانه ات دشت و بيابان خداست

خانه او لاقل آن بالاهاست


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2